رحمت محض در نگاه او
بر زبانش فقط بیان خدا
راه گم کرده ایم و می جوییم
از رد پای او نشان خدا
آخرین نقطه ی کمال است و
صاحب جامع زیارات است
این که افتاده روی خاک این جا
اصل قبله ست، باب حاجات است
این که در پلک روی هم زدنی
می رود تا به عالم بالا
که بیارد دلیل بر حرفش
طایر جنتی به زیر عبا
این که تنهاست گوشۀ زندان
آیۀ نور و مرد توحید است
دل او در مدینه جا مانده
بیست سالی اگر چه تبعید است
روی پاهاش جای زنجیر و
اشک با دیده هاش مانوس است
و تپش های قلب او مثل
سوسوی شعله های فانوس است
پا برهنه امام ما را بر
خار صحرا دوان دوان بردند
دل زهرا شکسته شد در عرش
خبرش را تا به آسمان بردند
بال و پرهای او پر از زخم و
باز ذکر خدا به لب دارد
روزها روزه است این آقا
و مناجات نیمه شب دارد
پدر افتاده و پسر این جا
سینه چاک آمده به بالینش
سر بابا به دامنش بنهد
بوسد این کام زهر آگینش
کربلا بر زمین پسر افتاد
پدر آمد کنار نعش پسر!
خون لخته کشید از لب آن
لالۀ قطعه قطعه و پرپر
سر او را گذاشت بر دامن
دلش آرام تر نشد بابا
سر اکبر به سینه چسباند و
گفت بعد از تو اُف بر این دنیا
×××
شاعر:رضا رسول زاده
- شنبه
- 14
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 16:38
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه