ربنا آتنا» نگاهش را، که هوايم دوباره باراني است
السلام عليکْ يا دريا که دلم بي قرار و توفاني است
«اِنّ في خلق» تو خدا هم مست، روحْ حيران، فرشتهها هم مست
«اِنّ في خلق» تو زمين مبهوت، زير يک آسمان پريشاني است
«لا اله»َم ! کجاي «الا» يي؟ روح دريا ! کجاي دريايي؟
مثل آبي به چشم ماهيها، اي «هوالظاهر»ي که پيدا نيست!
«يا سريع الرضا»ي لبخندت، عاشقان را کشيده در بندت
«يا وليَّ الذينَ» يک دنيا که در اسم تو غرق حيراني است
«و اذا الشّمسْ» پيش تو تاريک، «واذا البحرْ» از تو در جوشش
واذا القلبِ من که ميپرسند: به کدامين گناه قرباني است؟
من که از «اِنّما ولي» مستم، در هواي «هوالعلي...» مستم
از «شراباً طَهورِ» چشمانت، شب ميخانهام چراغاني است
«اشهد انَّ» هر چه دارم تو، «وقِنا من عذابِ نار»َم تو
آه، «يا ايها العزيز»َم آه، توشهام اين غزل که ميخواني است
«ليْتَ شِعري» که شعر من آيا ميرسد تا به ساحلت؟ دريا !
- نالههاي کبوتري زخمي که در اين بند تيره زنداني است-
قاسم صرافان
- چهارشنبه
- 18
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 12:48
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه