جانانی و دل بر تو سپردیم و نمردیم
در هرم نگاه تو فسردیم و نمردیم
نقش است به پیشانی چین خورده ز غیرت
ما جان به در از داغ تو بردیم و نمردیم
اقبال نگون بخت ببین کین همه سر را
تا مرز قدم های تو بردیم و نمردیم
ابرو گره در هم زده چشمان شفق رفت
دندان به لب خویش فشردیم و نمردیم
ظرف دل بی حوصله جوش امد و سر رفت
خون دل جاری شده خوردیم و نمردیم
ما زنده عشقیم که با عشق بمیریم
صد مرتبه از داغ تو مردیم و نمردیم
- یکشنبه
- 14
- فروردین
- 1390
- ساعت
- 8:20
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه