• دوشنبه 5 آذر 03


شعر در عزای مادر مظلومه سادات

5441
1

جانانی و دل بر تو سپردیم و نمردیم
در هرم نگاه تو فسردیم و نمردیم
نقش است به پیشانی چین خورده ز غیرت
ما جان به در از داغ تو بردیم و نمردیم

 

اقبال نگون بخت ببین کین همه سر را
تا مرز قدم های تو بردیم و نمردیم
ابرو گره در هم زده چشمان شفق رفت
دندان به لب خویش فشردیم و نمردیم
ظرف دل بی حوصله جوش امد و سر رفت
خون دل جاری شده خوردیم و نمردیم
ما زنده عشقیم که با عشق بمیریم
صد مرتبه از داغ تو مردیم و نمردیم
 

 

  • یکشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 8:20
  • نوشته شده توسط
  • feiz

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران