دلی پر خون برایش مانده و چشمان تر زینب
چه سوغاتی بهمراه آوَرَد از این سفر زینب
در آن صحرا که هر کس را نصیبی از مصیبت شد
همه داغ جوان دیدند اما بیشتر زینب !
پریشان شد زمین هفت آسمان پیچید و درهم شد
ولی از این جهان دارد دلی آشفته تر زینب
غروب از سر گذشت و "سر" گذشت و سرگذشتش را
که دنیا خوب می داند چه آورده ست بر زینب
زمانی را که دنیا در تب سجاد می سوزد
امامی نیست پرچم را برافرازد مگر زینب
به حق که سفره ی زهرا چه مردان بزرگی را
نمک پرورده اش کرده؛
پدر ...
همسر ...
پسر ...
زینب
- دوشنبه
- 23
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 14:50
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه