• جمعه 2 آذر 03


شعر وفات حضرت زینب(س)(لب تشنه ام و ذکر سبو می گیرم)

4045


لب تشنه ام و ذکر سبو می گیرم
با یاد تو زود ِ زود خو می گیرم
تا نام شما روی لبم می آید
با اشک دوچشم خود وضو می گیرم
از محضر فیض بی امانت .. هرشب
دلشکسته ... وقت گفتگو می گیرم
یازینب (س) یا وجیهة ً عندالله
از آبروی تو آبرو می گیرم
هر کس که شده وقف کرمخانه ی تان
من نشانی تو را از او می گیرم
والایی و صاحب مقام اوّل
ای دختر اوّل امام اوّل
با آمدنت به پا شده غوغایی
ای ملیکه ی مملکت زیبایی
در ظاهر امر زمینی هستی ... امّا
در اصل برای عالم بالایی
از هرنفست معجزه ها می بارد
تو معجزه ی موثّق مولایی
از رایحه ی فاطمی أت فهمیدم
که جلوه ای از جلالت زهرایی
بر روی لبت غنچه ی لبخند شکفت
تا خواند حسین (ع) برای تو لالایی
تو آمده ای که با حسینت باشی
در لحظه ی بی یاوری و تنهایی
شهبانوی آسمانی خاک دمشق
نام تو بوَد کلید دروازه ی عشق
از شأن و وقار تو نجابت پیداست
گرمای حضور آفتابت پیداست
پیغمبر بعد ِ قصّه ی کرب و بلا
در قامت تو روح صلابت پیداست
در کوفه و شام مرتضی بودی و بس
مولاست ... که در خطبه ی نابت پیداست
در وسعت ذکر ربّنای سبزت
هر ثانیه نور استجابت پیداست
امروزه میان زینبیّون جهان
الگوی بهشتی حجابت پیداست
در پهنه ی بیداری اهل اسلام
آثار شکوه انقلابت پیداست
فاطمی نسب ... روح مناجات ... مدد
فخر علوی ... عمه ی سادات ... مدد
در زندگی أت ... داغ ... مکرّر دیدی
از چشم ترت بارش یکسر دیدی
چند وقت پس از رحلت پیغمبر عشق
در شهر مدینه داغ مادر دیدی
تو یاد شکستگی پهلو کردی
تا شکستگیِّ فرق حیدر دیدی
یک طشت پُر از خون دل آینه را
در محضر غربت برادر ... دیدی
اما چه بگویم که نگفتن بهتر
در کرببلا ماتم بیشتر دیدی
همپای غروب ... در میان گودال
یک پیکر صدپاره و بی سر دیدی
بر فراز نیزه های راه افتاده
هجده سر ِ سرباز دلاور دیدی
از عمر خودت خوشی ندیدی ... زینب
حق داری اگر چنین خمیدی ... زینب
شاعر:اسماعیل شبرنگ

  • دوشنبه
  • 23
  • اردیبهشت
  • 1392
  • ساعت
  • 15:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران