خانۀ مولاست امشب جنّة الاعلای دیگر
فاطمه بگرفته در آغوش خود زهرای دیگر
جلوه گر شد اختری تابنده در ماه جمادی
اختری تابنده نه، مهر جهان آرای دیگر
مصحفی دیگر گشوده روبروی دست احمد
سر زده در دامن زهرا گل رعنای دیگر
آسمان از شوق و شادی گاه خندد گاه گرید
صبح صبح دیگر و دنیا شده دنیای دیگر
بار دیگر نخل سر سبز نبوّت میوه داده
آمده بحر ولایت را دُر یکتای دیگر
باید آید حیدر و زهرا و پیغمبر دوباره
تا که باز آید به عالم زینب کبرای دیگر
فاطمه انسیّة الحورا که جان ما فدایش
دارد امشب در بغل انسیّة الحورای دیگر
ساقی امشب جام را همچون دلم در گردش آور
تشنه ام گردان که از کوثر زنم صهبای دیگر
با زبان میثمی در مدح زینب لب گشایم
کز مضامین نخل طبعم میدهد خرمای دیگر
زینب آری زینب آن دخت علی زهرای ثانی
عمّۀ سادات، یاسین دگر طاهای دیگر
گر مقامش را زمن پرسی به پاسخ فاش گویم
کو بود حبل المتین را عروة الوثقای دیگر
جامه تقوا، چادرش عصمت، حریمش کعبۀ دل
ناقه اش باشد بُراق آسمان پیمای دیگر
چیست این دختر ملک یا حور یا انسان کامل
کیست این بانو علّی عالی اعلای دیگر
نیست ممکن مدح آن خاتون عالم را نوشتن
گر چه جنّ و انس بنویسند تا فردای دیگر
می تواند مام خلقت آورد دختر چو زینب
آرد ار مثل امیرالمؤمنین بابای دیگر
شام از یک خطبۀ غرّای او صبح قیامت
کوفه با فریاد خشمش محشر کبرای دیگر
آسمان خاک کف پا در چهل منزل عروجش
ناقه اش را سِیر سبحان الّذی اسری دیگر
خون ثارالله را از صبر او موجی دوباره
دین احمد راست از فیض دمش احیای دیگر
هر پیام زنده اش یک کربلا شور و شهادت
هر قیام تازه اش فریاد عاشورای دیگر
در زمین کربلا دو طفل دلبندش دو عیسی
خود به ایمان و به عصمت مریم عذرای دیگر
کربلا از جوشش خون خدا بحری خروشان
کوفه و شام بلا از شک او دریای دیگر
در پی هر خطبه اش خلقت سراپا گوش گشته
تا بخواند بار دیگر خطبۀ غرّای دیگر
گوشه ویرانۀ شام بلایش نقش پایی
در مقام قرب او ادناش جای پای دیگر
او کلیم الله، کوه طور تلّ زینبیّه
دامن ویران سرایش سینۀ سینای دیگر
با که گویم او که جایش بود در آغوش زهرا
دادش آخر آسمان در حبس کوفه جای دیگر
کاش هر مویم زبانی بود در مدح و ثنایش
یا که هر بند وجودم بود بر او، نای دیگر
بر فراز دست خود بگرفت قربانّی خود را
کرد در آن مقتل خون با خدا سودای دیگر
ای شجاعت را به ارث از حیدر کرّار برده
وی حسین ابن علی را طلعتت سیمای دیگر
ای ز صبرت، صبر حیران وی ز کارت عقل مجنون
وی ز نطق دلفروزت عشق را معنای دیگر
بعد زهرا آنکه در خلقت نظیر او نیامد
چون تو عترت را نباشد زینب کبرای دیگر
غیر تو غیر از حسین ابن علی نبود به عالم
صابران را اُسوه، حزب الله را مولای دیگر
«میثم» ای زهرای ثانی از تو می خواهد زبانی
تا که جز مدحت نخیزد از لبش آوای دیگر
خانۀ مولاست امشب جنّة الاعلای دیگ
فاطمه بگرفته در آغوش خود زهرای دیگر
جلوه گر شد اختری تابنده در ماه جمادی
اختری تابنده نه، مهر جهان آرای دیگر
مصحفی دیگر گشوده روبروی دست احمد
سر زده در دامن زهرا گل رعنای دیگر
آسمان از شوق و شادی گاه خندد گاه گرید
صبح صبح دیگر و دنیا شده دنیای دیگر
بار دیگر نخل سر سبز نبوّت میوه داده
آمده بحر ولایت را دُر یکتای دیگر
باید آید حیدر و زهرا و پیغمبر دوباره
تا که باز آید به عالم زینب کبرای دیگر
فاطمه انسیّة الحورا که جان ما فدایش
دارد امشب در بغل انسیّة الحورای دیگر
ساقی امشب جام را همچون دلم در گردش آور
تشنه ام گردان که از کوثر زنم صهبای دیگر
با زبان میثمی در مدح زینب لب گشایم
کز مضامین نخل طبعم میدهد خرمای دیگر
زینب آری زینب آن دخت علی زهرای ثانی
عمّۀ سادات، یاسین دگر طاهای دیگر
گر مقامش را زمن پرسی به پاسخ فاش گویم
کو بود حبل المتین را عروة الوثقای دیگر
جامه تقوا، چادرش عصمت، حریمش کعبۀ دل
ناقه اش باشد بُراق آسمان پیمای دیگر
چیست این دختر ملک یا حور یا انسان کامل
کیست این بانو علّی عالی اعلای دیگر
نیست ممکن مدح آن خاتون عالم را نوشتن
گر چه جنّ و انس بنویسند تا فردای دیگر
می تواند مام خلقت آورد دختر چو زینب
آرد ار مثل امیرالمؤمنین بابای دیگر
شام از یک خطبۀ غرّای او صبح قیامت
کوفه با فریاد خشمش محشر کبرای دیگر
آسمان خاک کف پا در چهل منزل عروجش
ناقه اش را سِیر سبحان الّذی اسری دیگر
خون ثارالله را از صبر او موجی دوباره
دین احمد راست از فیض دمش احیای دیگر
هر پیام زنده اش یک کربلا شور و شهادت
هر قیام تازه اش فریاد عاشورای دیگر
در زمین کربلا دو طفل دلبندش دو عیسی
خود به ایمان و به عصمت مریم عذرای دیگر
کربلا از جوشش خون خدا بحری خروشان
کوفه و شام بلا از شک او دریای دیگر
در پی هر خطبه اش خلقت سراپا گوش گشته
تا بخواند بار دیگر خطبۀ غرّای دیگر
گوشه ویرانۀ شام بلایش نقش پایی
در مقام قرب او ادناش جای پای دیگر
او کلیم الله، کوه طور تلّ زینبیّه
دامن ویران سرایش سینۀ سینای دیگر
با که گویم او که جایش بود در آغوش زهرا
دادش آخر آسمان در حبس کوفه جای دیگر
کاش هر مویم زبانی بود در مدح و ثنایش
یا که هر بند وجودم بود بر او، نای دیگر
بر فراز دست خود بگرفت قربانّی خود را
کرد در آن مقتل خون با خدا سودای دیگر
ای شجاعت را به ارث از حیدر کرّار برده
وی حسین ابن علی را طلعتت سیمای دیگر
ای ز صبرت، صبر حیران وی ز کارت عقل مجنون
وی ز نطق دلفروزت عشق را معنای دیگر
بعد زهرا آنکه در خلقت نظیر او نیامد
چون تو عترت را نباشد زینب کبرای دیگر
غیر تو غیر از حسین ابن علی نبود به عالم
صابران را اُسوه، حزب الله را مولای دیگر
«میثم» ای زهرای ثانی از تو می خواهد زبانی
تا که جز مدحت نخیزد از لبش آوای دیگر
- دوشنبه
- 23
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 16:44
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه