شعر شهادت حضرت زهرا (س)
انسیه حورا
بر افلاک حقایق زهرة حلم و حیا زهرا
به بحر عصمت حق گوهر صدق وصفا زهرا
یگانه بانوی دین فخر نسوان بنی آدم
فروزان شمع بزم محفل آل عبا زهرا
بتول طاهره خیر النساء انسیه حورا
مهین ام الائمه بنت النبیا زهرا
غمام فضل وکوه حلم و بحر علم و دانائی
سپهر عقل را بدرالدجی شمس الضحی زهرا
زکیه بضعه ختم رسل صدیقه مطلق
خبیر سر ما اوحی بامر مصطفی زهرا
غرض در خلقت زن بود حق را در وجود او
وگرنه بود رد رتبت نبوت را سزا زهرا
کمال و وهم حیرانست از وصف جلال او
چو مستغناست از هر وصف و هر مدح و ثنا زهرا
زپیش آورد غمهای جهان در گردش اختر
برای حق به هر امر قضا بودی رضا زهرا
نیاسوده هنوز از ماتم مادر که در دنیا
بدرد فرقت وداغ پدر شد مبتلا زهرا
فغان زآندم که با اطفال لب پرشکو از امت
روانشد بر سر قبر پیغمبر بانوا زهرا
زهجر باب و سوز مادر و ظلم بداندیشان
فکند از شور و غوغا لرزه در عرش علا زهرا
بزاری گفت کی سلطان خوبان یا رسول الله
به بین از جور امت گشته خوار و بینوا زهرا
تو میدانی زکین بن خطاب و ظلم بن عفان
کشیده زان لعینان جفا گستر چه ها زهرا
بضرب در شکسته پهلوی زارم یقین دارم
که جان بسپرد خواهد در جهان زین ماجرا زهرا
طناب از یکن فکندند ایپدر در گردن حیدر
به پیش چشم خون بالای این بی اقربا زهرا
زبی شرمی زدند آتش بدرب در فشار در
تو میدانی چه حالت یافت زان رنج و عنا زهرا
به تنگ آمد دلم بابا زبس بشنیده از هر کس
شماتت ها ز هر بیگانه و هر آشنا زهرا
ز من خلق مدینه رو بگردانند از آن رو
که نگذارند گرید در فراقت از وفا زهرا
مرا ای باعث ایجاد عالم در پناه خود
ببر زیرا که سیر آمد از این دار فنا زهرا
ندانم شیعیان با آنهمه درد و الم آیا
خبر میداشت آندم از حدیث کربلا زهرا
شاعر : آصف الدوله
- چهارشنبه
- 17
- فروردین
- 1390
- ساعت
- 14:16
- نوشته شده توسط
- مهدی نعمت نژاد
ارسال دیدگاه