• دوشنبه 3 دی 03


ديدى چه حالى در نمازم بود اَسْما؟!

2204

ديدى چه حالى در نمازم بود اَسْما؟!

امشب به نخل آرزويم برگ پيداست
 بر چهره زردم نشان مرگ پيداست
امشب مرا در بستر خود واگذاريد
 بيمار بيت وحى را، تنها گذاريد

 

دوران هجرم رو به اتمامست امشب
خورشيد عمرم بر لب بامست امشب
چون روز آخر بود، كارِ خانه كردم
 گيسوى فرزندان خود را شانه كردم
ديدى چه حالى در نمازم بود اَسْما؟!
 اين آخرين راز و نيازم بود، اَسْما!
آخر نگاه خويش را، سويم بيفكن
 مى خوابم اينك، پرده بر رويم بيفكن
ديدى اگر خامش به بستر خفته ام من
 راحت شدم، پيش پيمبر رفته ام من!
شب ها برايم بزم اشك و غم بگيريد
در خانه آتش زده، ماتم بگيريد!
از من بگو با زينب آزاده من
 برچيده نگذارد شود سجّاده من
من رفتم امّا، يادگارم ـ زينب ـ اين جاست
 روح مناجات و دعايم، هرشب اين جاست

 


(غلام رضا سازگار «ميثم»)

  • چهارشنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 15:6
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران