ساکن کاظمین گویا از، سمت «باب الجواد» می آید
چون شهابی که روی دامانش، نور در امتداد می آید
عهد فرزند با پدر این است، می شود زائرش به رسم ادب
این هم از طرز احترامش هست، موقع بامداد می آید
دست بر سینه برده می گوید: «السّلامُ علیک یا سلطان»
« وَ علیکَ السّلام » از مرقد، بال بر بال باد می آید
زائری دلشکسته می فهمد، کاظمینی شده هوای حرم
نه فقط او که هر چه زائر هست ، با همین اعتقاد می آید
آمد و با کرامت قدمش، دل هر سنگ غرق شادی شد
بانگ از عمق جانشان برخاست، این که «خیر العباد» می آید
دست در دست پنجره فولاد، فلج و کور را مداوا کرد
دیدمش سوی صحن گوهرشاد، آن گُهَر شادِ شاد می آید
باز یک روز ساکن مشهد، می رود مرقد پدر وَ پسر
«السّلام علیکُما» گفته، سمت « باب المراد » می آید
آخر شعر می رسم حالا، می رسم با دو چشم خون پالا
نذر آن گنبد این قد و بالا، بر لبم «إن یکاد» می آید
شاعر: محمد لشکری
- دوشنبه
- 30
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 14:34
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه