بعد از تو
پدر زخم زبان بسیار خوردم
کتک از خصم بد کردار خوردم
میان کوچه های شهر،سیلی
همه از دشمن هم از دیوار خوردم
پدر زهرای تو حاجت روا شد
ببین مزد رسالت ون ادا شد
ببین باز و دست و سینه من
بلا گردان جان مرتضی شد
پس از تو کرد فلک تیره روزگارم را
فراق برد زکف طاقت و قرارم را
تو رفتی از نظر و غیر گریه کاری نیست
بصبح و شام دگر چشم اشگبارم را
مراست بیم که بعد از تو زنده مانم من
بدست هجر سپارد زمانه کارم را
نکرد چرخ جفا پیشه شرم زآل رسول
شکست پهلوی تو قلب داغدارم را
چراغ عمر توخاموش شد زضرب لگد
نکرد خصم مراعات شام تارم را
زضرب سیلی کین گشت صورتت نیلی
چگونه شرح دهم درد بیشمارم را
تو آخر ایگل من از چه خفته¬ای در خاک
زجای خیز و به بین بی تو حال زارم را
کنار قبر تو از بس گریسم من زار
زسیل اشگ چه جیحون نگر کنارم را
شجاعی
- چهارشنبه
- 17
- فروردین
- 1390
- ساعت
- 15:40
- نوشته شده توسط
- مهدی نعمت نژاد
ارسال دیدگاه