• دوشنبه 3 دی 03


دلم ز فرقت ياران مهربانم سوخت

2305

دلم ز فرقت ياران مهربانم سوخت


خدا! ز سوز دلم آگهى، كه جانم سوخت
دلم ز فرقت ياران مهربانم سوخت
چو ديد دشمن ديرينه، انزواى مرا
 ز كينه آتشى افروخت كآشيانم سوخت

 

هنوز داغ پيمبر به سينه بود مرا
 كه مرگ فاطمه ناگاه جسم و جانم سوخت
اميد زندگى و، يار غمگسارم رفت
 ز مرگ زودرسش قلب كودكانم سوخت
دمى كه گفت: على جان! دگر حلالم كن
 به پيش ديده ز مظلوميَش، جهانم سوخت
به حال غربت من مى گريست در دم مرگ
 ز مهربانى او، طاقت و توانم سوخت
گشود چشم و سفارش ز كودكانش كرد
 نگاه عاطفه آميز او، روانم سوخت
چو خواست نيمه شب او را به خاك بسپارم
 از اين وصيّت جانسوز، استخوانم سوخت

 


 (حسين فولادى)

  • چهارشنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 15:52
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران