• جمعه 2 آذر 03


شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(در کنج زندان بلا مأوا گرفتی)

2303

در کنج زندان بلا مأوا گرفتی
بر روی لب ها ذکر یا زهرا گرفتی
آقا تو بااین پیکری که خُرد گشته
پر تا کنار آسمانی ها گرفتی
بال و پرت بستند، با زنجیر کینه
تو با غُل و زنجیر ها معنا گرفتی
زهر یهودی با تو آقاجان چه کرده
اینگونه بر لب ذکر واویلا گرفتی؟
وقتی که آن نامرد بر تو ناسزا گفت
انگار مثل شعله ی غم پا گرفتی
آقا بمیرد شیعه تا این که نبیند
 بر روی تخته پاره ای تو جا گرفتی
گر چه دل پاک تو را آتش کشیدند
 امّا تو جا بر روی نِی آیا گرفتی؟
مولا ندیدی خواهرت را در اسارت
کِی از خجالت چشم هایت را گرفتی؟
تا اینکه دیدی زخم زنجیر تنت را
تو روضه بهر زینب کبری گرفتی
آقا شنیدی ناله ی زنجیر ها را
وقتی صدا کردی زِ جان و دل رضا را
شاعر:اسماعیل شبرنگ

  • دوشنبه
  • 6
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 5:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران