◾مرثیهی شهادت
◾امام کاظم(ع)
دست و پایم بسته بر زنجیر کین
گشتهام کنج قفس نقش زمین
وقت سجده تازیانه خوردهام
بارالها حال زارم را ببین
چارده سال است زار و خستهام
همچو مرغی در قفس پر بستهام
چارده سال است میسوزم ز درد
کن نظر بر گریهی پیوستهام
محبسم بی آسمان افتادهاست
گوئیا ماه شبم جان دادهاست
در دل چاهم تنم آزرده شد
کار من سخت و زبانم سادهاست
یک زن بدکاره راهم را گرفت
سجده رفتم صبحگاهم را گرفت
با دعایم توبه کرد و خوب شد
با توسل سوز آهم را گرفت
چون خلیلدر میان آتشم
من به بال خویش پروانهوشم
من امام هفتگردونم چنین
بار امت را بدوشم میکشم
روی نیلی ارث زهرایی من
مردنم فصل شکوفایی من
سر به دامان رضا بگذاشتم
بوسه زد بر چشم شیدایی من
یاد لعل تشنه اکبر کنم
چشمهای بیرمق را ترکنم
اربا اربا شد تن جان حسین
گریه بر جَّد غریبم سر کنم
- یکشنبه
- 11
- فروردین
- 1398
- ساعت
- 14:32
- نوشته شده توسط
- م-مطلق
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه