به سیاه چال زندان چه خوش است شور و حالم که گذشته با تو یا رب شب و روز و ماه و سالم
چه غم از فراق یاران کشدم به روزگاران که محیط حبس دشمن شده محفل وصالم
من و گریه شبانه به تنم بود نشانه که عدو به تازیانه زده در سیاه چالم
ز سما گذشته آهم به زمین چکیده اشکم ز نفس فتاده قلبم به قفس شکسته بالم
گل باغ آشنایی پسرم رضا کجایی ز چه در برم نیایی شده وقت ارتحالم
زده ام در این قفس پر که یکی به من زند سر همه غافلند از من تو بیا بپرس حالم
سر و جان به کف نهادم به عدو شکست دادم شد از آن به دست و گردن غل آهنین مدالم
وطنم بود مدینه غم غربتم به سینه ز کدام غصّه گویم به کدام غم بنالم
به سرشک چشم زهرا به شرار قلب حیدر به رسول و اهل بیتش به خدای ذوالجلالم
که اگر هزار نوبت بکشند و زنده گردم چو به راه دوست باشد نرسد به دل ملالم
هله ای امام هفتم نگهی به اشک (میثم)
که به موج غم توسّل به محمد است و آلم
- دوشنبه
- 6
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 12:42
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه