• شنبه 15 اردیبهشت 03


شعر عید مبعث(صفای زندگیم آیه های قرآنت)

2857
4



صفای زندگیم آیه های قرآنت
بیا به ما بركت ده به بركت نانت
تویی كه كعبه به دور سر تو می گردد
رسول آینه ها! هستی ام به قربانت
كسی كه عطر گدایت بر مشامش خورد
چنان اُویس قرن می شود پریشانت
تویی كه ماه بود مُهر جانماز شبت
تویی كه حضرت حیدر شده مسلمانت
شبی بیا و مرا زائر حریمت كن
چرا كه عطر خدا می وزد ز ایوانت
اگر كه خاك كف پای توست عرض و سما
بهشت شاخه یاسی است كنج گلدانت
تویی كه در حرم چشم هات معلوم است
كه خاك پای علی بوده است سلمانت
بیا و آتش جان مرا گلستان كن
بیا به حق حسینت مرا مسلمان كن
همیشه سفره لطفت به عالمی وا بود
حرای خانه تو جانماز زهرا بود
تویی كه وقت نماز جماعتت هر شب
همیشه در صف اول یقین مسیحا بود
مرا به خاك درت نوكری ست اربابی
چرا كه خاك درت كوه طور موسی بود
همیشه دور و بر خانه بهشتی تو
یكی دو تا نه، هزاران فرشته پیدا بود
كسی كه از در این خانه رهگذر می شد
ندیده روی تو را بدتر از زلیخا بود
در آن حوالی گرم حجاز هم تنها
دل تو بود كه همواره مثل دریا بود
كسی كه پشت سرت حامی رسالت بود
نوشته اند كه تنها علی اعلا بود
علی كنار تو بود و تو هم كنار علی
و فاطمه همه جا بود ذوالفقار علی  
تو از نخست برایم پیامبر بودی
در آسمان خدا برترین قمر بودی
تكامل همه ادیان به دست های تو بود
چرا كه پیش خدا بهترین بشر بودی
پیمبران همه هم رأی بوده اند این كه
تو از تمامی آنها رسول تر بودی
ندیده ام كه كسی هم تراز تو باشد
تو از ولادتت آقا ز خلق سر بودی
پیمبریِ تو از اولش مشخص بود
امین مردم و همواره معتبر بودی
پیمبران همه شاگرد مكتبت هستند
و عالمی همه مدیون زینبت هستند
پیامبر شده ای كه برای تو باشیم
همیشه تا به ابد مبتلای تو باشیم
تو گرم ذات خدا باش تا كه ماها هم
...غلام و نوكر خلوت سرای تو باشیم
بیا كرم كن و كاری كن این كه تا آخر
كنار خانه زهرا گدای تو باشیم
ببند گردن ما را به پای سلمانت
كه تا همیشه به زیر لوای تو باشیم
چه می شود كه اویس قرن شویم و شبی
كنار صحن حسینت فدای تو باشیم
چه می شود كه شبیه ابوذر و مقداد
بلالمان بكنی تا عصای تو باشیم
 چه می شود كه شبیه ملائكه هر شب
دخیل رشته ای از آن عبای تو باشیم
مرا شبیه غلامان خود معطر كن
عنایتی كن و من را غلام حیدر كن
قرار بود چهل روز در حرا باشد
و از تمامی خلق خدا جدا باشد
قرار بود كه او باشد و خدا باشد
خدا معلم و شاگرد، مصطفی باشد
كسی اجازه ندارد به این حریم آید
به غیر یك نفر آن هم كه مرتضی باشد
خدا به غیر نبی معتكف نمی خواهد
مقام هر كسی این نیست با خدا باشد
همان كه كل بشر ریزه خوار خادم اوست
همان كه خاك درش مُهر انبیا باشد
همان كه فاطمه اش افتخار قرآن است
كسی ندیده، چنین دختری كجا باشد
تمام حاجت این عبد رو سیاه این است
چنین شبی حرم مشهد الرضا باشد
برات نوكریش را ابالحسن بدهد
كبوترانه شب جمعه كربلا باشد
بیا و عیدی من را بده به چشم ترم
بگیر دست مرا و به كربلا ببرم
شاعر:مهدی نظری

  • دوشنبه
  • 6
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 14:13
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران