روز شهادت زهراى اطهر است
روز شهادت زهراى اطهر است
عالم پر از مصيبت و دل ها مكدّر است
خشكيده چون نهال برومند عمر او
چشم جهانيان همه از اشك غم تر است
عالم ز بس كه پر شده از ناله هاى زار
مردم گمان برند كه صحراى محشر است
امروز از شكنجه و غم مى رود به خاك
جسمى كه در شكوه ز افلاك برتر است
پنهان به خاك تيره شود با همه فروغ
رويى كه تابناك چو خورشيد خاور است
آن چهره اى كه زهره برد روشنى از او
آن صورتى كه بر سر خورشيد افسر است
پژمرده در بهار جوانى شد، اى دريغ!
پژمردگى نه درخور سرو و صنوبر است
اين مرگ زودرس كه شرر زد به جان او
از آتش مصيبت مرگ پيمبر است
او طاقت جدايى و مرگ پدر نداشت
زيرا كه سال هاست عزادار مادر است
جز اندكى، درنگ به عالم نكرد و رفت
بعد از پدر كه مرگ به كامش چو شكّر است
در انزوا به كشور خود مى رود به خاك
«آن نازنين كه خال رخ هفت كشور است»
خواهد كه نشنوند خسان بوى تربتش
با آن كه همچو مشك زمينش معطّر است
با ديده اى كه ريزد از او خون به جاى اشك
زينب نشسته بر سر بالين مادر است
هم زار و دلشكسته از آن مرگ جانگداز
هم خسته دل ز رنج دو غمگين برادر است
آن كودكان كه زاده دخت پيغمبرند
هريك ز قدر، با همه عالم برابر است
آن يك به گلستان صفا لاله بود و گل
وين يك به آسمان شرف ماه و اختر است
اكنون ز مرگ مادر خود هر دو تن ملول
دامانشان ز اشك پر از لعل و گوهر است
گنج مرادشان چو نهان مى شود به خاك
خوناب اشكشان همه ياقوت احمر است
بر سر زند حسين و كَنَد موى خود حسن
زينب دهان گشوده به الله اكبر است
فريادشان به ناله و زارى بلند شد
امّا دريغ و درد كه گوش جهان كر است
تلخ است و جانگداز ز مادر جدا شدن
از بهر كودكى كه چنين نازپرور است
آن هم چه مادرى؟ كه وفاى مجسّم است
آن هم چه مادرى؟ كه صفاى مصوّر است
آن مادرى كه بانوى زن هاى عالم است
پيغمبرش پدر شد، مولاش شوهر است
آن مادرى كه آسيه كمتر كنيز او است
آن مادرى كه مريم عذراش خواهر است
اطفال را كه خانه بود جايگاه امن
بس دلگشاست سايه مادر كه بر سر است
(ابوالحسن ورزى)
- چهارشنبه
- 17
- فروردین
- 1390
- ساعت
- 16:18
- نوشته شده توسط
- مهدی نعمت نژاد
ارسال دیدگاه