مثل نوري بر زمين کورها پا مي گذاري
خوشه خوشه نور را اينجا و آنجا ميگذاري
دخمه دخمه ميروي پيدا کني بيمارها را
چشمه چشمه روشنايي را به دلها ميگذاري
با عصايي، عاشقانه، ميروي راه بيابان
مثل عاشقهاي پيشين سر به صحرا ميگذاري
ميروي اين سو و آن سو؛ ميروي هر جا که گفت او
کي تو روي حرف حق «امّا» و «آيا» ميگذاري؟
ميروي پيش علي و فاطمه؛ -راهي ندارد،
بر که ميگردي دلت را پيششان جا مي گذاري-
احترام دخترت را مثل قرآن داري، او را
بر فراز شانهها بالاي بالا ميگذاري
ما همه آن روزها را دوست داريم و تو امشب
حسرت آن روزها را بر دل ما ميگذاري
- دوشنبه
- 6
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 15:40
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه