مرا با عشق عترت زاده مادر
مرا شیر مَحبت داده مادر
نباشد لَنگ در محشر كُمیتم
كه من از دوستان اهلبیتم
شدم از خردسالی بی اراده
ارادتمند، بر این خانواده
سر این سفره عمری ریزهخوارم
ولی نعمت به جز ایشان ندارم
خدا داند كه بر ایشان چه دادهست
كه خود هم عاشق این خانوادهست
چُنان كعبه سیهپوش حسینم
غلام حلقه در گوش حسینم
مرا جز عشق او سرمایهای نیست
به سر جز سایهی او سایهای نیست
نه هر اهل دلی دلدادهی اوست
كه مستیها همه از بادهی اوست
گر این جا مرثیه خوان حسینم
در آن جا هم سر خوان حسینم
بدو وابسته باشد تار و پودم
و زو باشد همه بود و نبودم
چو این جا انتصابم با حسین است
به فردا هم حسابم با حسین است
خوش آن عاقل كه شد دیوانهی او
كِشد مرغ دلش را دانهی او
دلم را اشك عشقش شستشو داد
مرا در چشم مردم آبرو داد
دلی را كآتش عشقش فروزد
یقین دارم كه در دوزخ نسوزد
شاعر:علی انسانی
- سه شنبه
- 7
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 16:2
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه