بين شك كردگان اگر انداخت
چهره در چهره ي قمر انداخت
سلسله كوهِ هاشمي شد چون
دست در بازوي پدر انداخت
زلف را ريخت روي شانه ي باد
باد را بين درد سر انداخت
اكثر دشمنان خود را او
نه كه با تيغ ، با نظر انداخت
ازكماني كه داشت از دستش
مژه اش تير بيشتر انداخت
يكي از ترس او سپر برداشت
يكي از هيبتش سپر انداخت
آمد عباس نصف لشگر را
از تكاپو همين خبر انداخت
ظهر فهميد طعم مُردن را
هر كسي را كه در سحر انداخت
شير را كرد شير ِدر كاسه
تا بنوشد در او شكر انداخت
(مهدي رحيمي)
- پنج شنبه
- 9
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 6:43
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه