• دوشنبه 3 دی 03


بحر طويل شهادت امام موسي كاظم (ع) - (در شبي باراني، با دل سوزانم،ديده ي گريانم)

4560
6

در شبي باراني، با دل سوزانم،ديده ي گريانم
پله پله به ملاقات خدا مي رفتم
 پله ها برعکس است جاي آنکه برود رو به در عرش خدا
 در سراشيبي بود واي برمن چه سيه چالي بود
 بين اين چاه جفا يوسفي گرم دعا، چه ضعيف است صدا
 گوش من تيز شده
 -لا معبودَ سِواک
لا معبودَ سِواک
لا معبودَ سِواک
 حلقه هاي زنجير؛ مثل يک تسبيح است؛ ذکر: سبحان الله
 چه غريب است اين مرد
 لب او گرم نيايش باشد با دعا و قرآن؛ وقف او لحظه ي سوزش باشد
 -سوزش زخمانش- . همه جايش زخم است
 بين زنجير ستم مي لرزيد بين آن ظلمت محض، مثل خورشيد فقط مي تابيد
 آسمان را مَثَل سقف سياهي مي ديد
 دل او پر تب بود؛ صبح و ظهر و سحر و عصر برايش شب بود
 و کمي هم شده مثل عمه...عاشق زينب بود
 بي حبيب و خسته، نافله بنشسته، ساق او بشکسته
 چه غريب است اين مرد
 جاي آنکه برسد يک نفر ياري او، بهر غمخواري او، به پرستاري او...
 زن رقاصه سراغش آمد
 شهوت از دامن او مي باريد، بي حيا مي رقصيد، دور آقاي جهان مي چرخيد
 ذکر مي گفت آقا:....واي از روز جزا........
 زن رقاصه تکاني خورد و به همان شکل که او مي چرخيد......
 ناگهان حاجي شد و امامش کعبه.
 آنکه با نيت عصيان آمد، مثل شيطان آمد، به دلش پرتو ايمان آمد ...
 يک زن مومنه شد.نادم و گريان رفت.
 چه غريب است اين مرد
 يک يهودي شده زندانبانش و بلاي جانش
 آن زماني که به زندان آمد، چار شانه، مثل يک مرد دلير؛ ولي افسوس!!!!شده خسته و پير
 بين زنجير اسير و از اين زندگي سخت شده آقا سير
 گل اميد دلم پرپر شد، نفس آخر شد، زائرش مادر شد... سر او را به روي دامن برد ...
 و نوازش مي کرد چشمهايش را بست...و دل عشق شکست
 و دل عشق شکست
 و دل عشق شکست
 چه غريب است اين مرد
 روز بعدش در زندان وا شد، عالمي غوغا شد، چشمها دريا شد
 روي تخته پاره جسدي پيدا شد
 يک نفر داد زنان لا اله...
 ديگري دادي زد : مگر اين مرد مسلمان بوده؟ آري او بوده امام، ليکن او رهبر هر رافضي است و به اين نام صدايش کردند و به روي پل بغداد رهايش کردند
 چه غريب است اين مرد
 سينه ها زار و غمين، ديده ها شد گريان، بدن ذريه ي فاطمه بر روي زمين، آفتاب سوزان
 چه کفنها که براي بدنش آوردند تن او پوشاندند
 و رضا آمد و بر جسم پدر خواند نماز...
 دلتان رفته کجا؟؟؟؟؟؟ کرببلا؟؟؟؟؟
 واي از روز حسين.....لا يوم کيومکْ، يا اباعبدالله.......
********
شاعر: رضا تاجيک
منبع: بي پلاك

  • جمعه
  • 10
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 10:13
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران