من اسیر غصه و بی قرارم روی خاک این قفس سر میذارم
من روزه دار و مست یار دل خیره وقت دیدار
با تازیانه می کنم افطار
واویلا
زخمی قساوتِ؛ پر و بالم زیر تازیانه ها شد سوالم
ای خدا نشناس بدنام من حاجی مست احرام
وای چرا دادی تو به من دشنام
واویلا
شب نشین گوشه ی تار غربت دست و پا زدم به خون تو اسارت
من بی نصیبم از مهتاب با روضه های موج آب
این لحظه ها می خونم از ارباب
واویلا
********
شاعر: رضا تاجیک
منبع: بي پلاك
- جمعه
- 10
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 10:58
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
رضا تاجیک
ارسال دیدگاه