به سیاهی زندان حال دل من شد زار
چه جفا ها بر من کرد هارون جنایتکار
در حال مناجات و در موقع رکوع و سجود
سندی لعین میزنه من و با تمام وجود
مظلوم و غریبم من
******
ای خدا خلاصم کن از زندان این ملعون
بسکه مصیبت دیدم دل مادرم شد خون
از بسکه شکنجم داده دشمنم دیگه خسته شد
به ساق پای مجروحم غل آهنین بسته شد
مظلوم و غریبم من
******
برای رضای تو به راه دین و قرآن
چه مصیبتا دیدم ای خدا تو این زندان
ناسزای سندی شده غصه ی دل خون من
تازیانه میزد همش به بدن کم جون من
مظلوم و غریبم من
******
هر زمانی که اینجا میرسه جونم بر لب
گریه میکنم یاد ام المصائب ، زینب
اونی که به هر جا دلش میگیره سراغ حسین
تازیانه و کعب نی قد خم و داغ حسین
سیدنا یا مظلوم
شاعر : حاج امیر عباسی
- سه شنبه
- 9
- مهر
- 1392
- ساعت
- 14:9
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
امیر عباسی
ارسال دیدگاه