• دوشنبه 3 دی 03


شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(سر شب تا به سحر گوشه زندان چه کنم)

3229
2



در سوگ عزای هفتمین ستاره ولایت

سر شب تا به سحر گوشه زندان چه کنم
دل آشفته چو گیسوی پریشان چه کنم
گاه پروانه صفت سوختم از هجر رضا
گا چون شمع مرا سینه سوزان چه کنم
آرزویم به جهان دیدن روی پسر است
سوختم، سوختم از آتش هجران چه کنم
کنج زندان، بلا گشته ز هجران رضا
تیره تر روز من از شام غریبان چه کنم
نه رفیقی به جز از دانه زنجیر مرا
نه انیسی به جز از ناله و افغان، چه کنم
به خدا دوری معصومه و هجران رضا
می کشد عاقبتم گوشه زندان چه کنم
از وطن کرده مرا دور،جفای هارون
من دل خسته سرگشته حیران چه کنم
گلی از خار ندید، این همه آزار که من
دیدم از طعنه این مردم نادان چه کنم
سرنگون کاش شود خانه هارون پلید
که چنین کرد مرا بی سر و سامان چه کنم
هر کجا مرغ اسیری است، زخود شاد کنید
تا نمرده است، ز کنج قفس آزاد کنید
مرد اگر کنج قفس، طائر بشکسته پری
یاد از مردن زندانی بغداد کنید
چون به زندان، به ملاقاتی محبوس روید
از عزیز دل زهرا  و علی یاد کنید
کند و زنجیر گشائید، ز پایش دم مرگ
زین ستمکاری هارون همه فریاد کنید
چهار حمّال، اگر نعش غریبی ببرند
خاطر موسی جعفر همه امداد کنید
تا دم مرگ مناجات و دعا کارش بود
گوش بر زمزمه آن شه عبّاد کنید
پسرش نیست که تا گریه کند بر پدرش
پس شما گریه بر آن کشته بیداد کنید
نگذارید که معصومه خبر دار شود
رحم بر حال دل دختر ناشاد کنید
 

  • یکشنبه
  • 12
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 16:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران