دختری ماند از او دختری همچون خود او
زینبی که همه عمر وقف برادر شده بود
عزت و هیبت او هیمنه ی دشمن ریخت
خطبه خواند ، کوفه و می دید که حیدر شده بود
یک تنه خود یه سپاه است ، بترسد دشمن
چه کسی گفت که او لحظه ای مضطر شده بود
مضطر هم دیده اگر شد بخدا علت داشت
در پی پوشیه و چادر و معجر شده بود
به کجا ختم شد این شعر چرا اینگونه ؟
قافیه ها همگی مادر و دختر شده بود
یاسر مسافر
- دوشنبه
- 13
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 5:29
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه