• دوشنبه 17 اردیبهشت 03


شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(روز از پس شام آمد و زندان تو شام است)

2139
1

روز از پس شام آمد و زندان تو شام است
دیدار تو بر دختر خورشید حرام است
یاد آر ز گیسو و ز روی پسر خویش
و آنگاه ببین شام چه و روز کدام است
در خاک رَود کوه اگر تا کمر خویش
شایسته ی آن کوه دوام است دوام است
زندان شرفِ شمس خدا را نکند محو
بگذار بگویند که عمرت لب بام است
بر سنگدلان راه مده بر حرم خویش
زنجیر چه فهمد که در این بند امام است
در ساق تو افتاده اگر فاصله ای چند
خوابید از این فاصله ها غائله ای چند
قحطیِ پر و بال فرشته است گمانم
کاین گونه سر تخته روان است روانم
این ساقه ی طوباست که آویخته از عرش
یا ساق تو از تخته ی تابوت؟ ندانم
سنگین شده تابوت تو هرچند نحیفی
ای یار گران یار گران یار گرانم
در قاب فلز، آینه آئینه ی محض است
زنجیر چه کم می کند از صیقل جانم
گویند که موسای خدا هفت کفن داشت
باید که کنون روضه به مقتل بکشانم
معنی، کفن شاه شهیدان ز حصیر است
ای خاک ره مرکب آن شه به دهانم
جا داشت کفن کردن اموات ور افتد
یا در کفن اهل دو عالم شرر افتد
شاعر:محمد سهرابی

  • چهارشنبه
  • 15
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 5:34
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران