ای که در پای دعا دستی توانا داشتی
در نیایش بال پروازی به بالا داشتی
ولوله افتاد از شور تو در هفت آسمان
در مناجات و دعا از بس که غوعا داشتی
ذکر تو هر روز یا سبوح و یا قدوس بود
با چنین آواز جا در عرش اعلا داشتی
هیچ از تاریکی زندان ننالیدی که تو
خلوتی با خالق محبوب و یکتا داشتی
جبرئیل از گوهر اشکت به کف تسبیح داشت
ای که در باغ دعا چشمی چو دریا داشتی
از نسیم مهر تو موسی کلیم الله شد
در نفس هایت تو اعجاز مسیحا داشتی
نور عشقت روشنی بخشید بر سینای عشق
در نگاه روشنت نور خدا را داشتی
قدسیان مست تمنای تو می گشتند و تو
رنگ و بو از گلشن سرسبز طاها داشتی
گرچه سائید از غل و زنجیر پای تو ولی
در ره عشق و وفا جانی شکیبا داشتی
هر زمانی که عدو زد تازیانه بر تنت
در دل خود دردی از غم های زهرا داشتی
اجر روزه داریت این بود در افطار عشق
کز شهادت باده ای ناب و گوارا داشتی
تا قیامت از سر دلدادگان خود مگیر
سایه ای کز ابر رحمت بر سر ما داشتی
جای دارد بر فلک ناز آورد روز جزا
گر بگویی ای «وفائی» لطف ما را داشتی
شاعر:سید هاشم وفایی
- چهارشنبه
- 15
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 5:41
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه