نازم به شهر یثرب و آب و هوایش به به به خاك مشك خیز و جانفزایش
شهرى كه نامش شهره آفاق گشته خاكى كه دلها مى زند پر در هوایش
شهرى كه با آغوش باز و سرفرازى شد بوسه گاه پاى ختم الانبیایش
در اینچنین شهرى كه خاك پاك آن را روح الامین بر دیده كرده توتیایش
آمد بدنیا آنكه تا روز قیامت قد قامت ما هست باقى از بقایش
آمد بدنیا آنكه حق در عالم زر خشنود شد از گفتن قالوا بلایش
آمد بدنیا آنكه با مادر سخن گفت قبل از ولادت از قیام كربلایش
آمد بدنیا آنكه ختم الانبیا گفت او از من است و من از او جانم فدایش
آمد بدنیا سینه چاك سنگر عشق خون خدائى كه خدا شد خون بهایش
آدم به جنت مى زند از عشق او دم سیلاب خون از دیده مى ریزد برایش
سعى صفا و مروه مى گردد فراموش از لذت جان پرور سعى صفایش
گفته است ختم المرسلین فلك نجاتش بهر هدایت خوانده مصباح الهدایش
هیهات من الذله اش سر خط عزت پیغام حق الدوله اش شرط ولایش
در خط تسلیم و رضا بود و نبودش مرضى ذات حق بود جلب رضایش
ارزد به كل ماسورا یك تار مویش خوانم سواى ما سوا در ماسوایش
گردد قیامت قائم از شور قیامش بهر شفاعت كردن روز جزایش
از خون او شد مزرع دین ابیارى باشد به جا خوانى اگر خون خدایش
از نهضت او كاخ ذلت زیرو رو شد وز همت او یافت قرآن محتوایش
افلاكیان دردى كشان چشم مستش لاهوتیان جان بر كف جام بلایش
ناسوتیان سوداگر بازار گرمش عاشوریان روزى خور خوان عطایش
آمد حسینى كز شكوه انقلابش هستى بود پاینده در زیر لوایش
آمد حسینى تا به ناى بینوایآن برگ و نوا بخشد نواى نینوایش
آمد حسینى تا زند "ژولیده" از دل صبح و مساء پر در هواى كربلایش
شاعر : ژولیده نیشابورى
- چهارشنبه
- 15
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 13:12
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه