آقا منم! گدايِ قديميِ اين درم
عمريست گِردِ كرب و بلايت كبوترم
خوبم شناختيد منم بي حيا گدا
رزق از شما گرفتم و بر بام ديگرم
من آبروي نام شما برده ام ولي
گويند مردمان كه دراين خانه نوكرم
اي عاشقان صداي دلِ زار بشنويد
من از تمام خلق جهان بي وفاترم
من هجر يار ديده ام و زنده ام هنوز
اين شرطِ عاشقي نَبُوَد خاك بر سرم
بيچاره عاشقي كه نرفته ست كربلا
بيچاره تر كسي كه نمرده ست در حرم
حق با شماست اذن وصالم نمي دهيد
اما دگر كجا دل وامانده را برم
آقا مرا نگاه كنيد گرچه با غضب
دستي به غير دست شما نيست بر سرم
گر يك نفس زعمر من خسته مانده است
نام حسين مي رسد از آهِ آخرم
شاعر:مهدی بقایی
- چهارشنبه
- 15
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 14:3
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه