شیعه نما تو بر تن رخت عزا و ماتم

  چون چشم از این جهان بست مولا موسی بن جعفر

چشم رضا از این غم گردیده پر زشبنم

 چون چشم از این جهان بست مولا موسی بن جعفر

با حلقه های زنجیراو شد جوانی اش پیر   

     او گشته بود اسیره ظلم و جفای تقدیر

از چاه و ظلم و غربت او گشته بود دگر سیر    

    از ضرب پای ظالم پهلویش می کشید تیر

 از غربتش خدایا دل گشته مملو از غم

چون چشم از این جهان بست مولا موسی بن جعفر

روشن رواق زندان گردیده بود زنورش   

دیوارها غمین بود از علت حضورش

نقش بسته جای سیلی بر چهره ی نکویش  

بشکسته قامت کفر از آن دل صبورش

زهرا زداغ او شد آه قامتش خدا خم

چون چشم از این جهان بست مولا موسی بن جعفر

با قامتی تکیده چون مرغکی سبک بال

چشم انتظار مرگ بود در کنج یک سیاه چال

در دل امید آن داشت تا مادرش ببیند

آنگاه ز شوق گشاید او ناگهان پر و بال

چشم فلک از این غم گردیده است پر از نم

چون چشم از این جهان بست مولا موسی بن جعفر

شاعر: امین بهاری زاده