ای شجر طیبه کردگار
وی ثمر نور خداوندگار
سورۀ مستورۀ اردوی وحی
آیت مخزونۀ دارالقرار
خیر کثیر همۀ اولیاء
رحمت موصولۀ لیل و نهار
کون و مکان، مُلک و مَلک را امیر
آب حیات است تو را وامدار
هستی و مستی همه در دست تست
داده خدا در کف تو اختیار
زمرۀ مخلوق گرفتار تو
فطرت هر فرد تو را بی قرار
سَرو بلند علوی قامتت
شاخۀ طوبای جنان را وقار
چهرۀ زیبای تو مصباح نور
بندۀ گیسوی تو شب زنده دار
عطر خداوندی تو بوی سیب
میوۀ لبخند تو فصل بهار
معدن علم ازلی محضرت
برج عمل از تو شده استوار
بی تو شود غرق، بشر در تباه
با تو به ساحل برسد روزگار
مهد تو کشتی نجات بشر
مرکبِ قنداقۀ تو گاهوار
فطرس پر سوخته هر روز و شب
پیک سلام همگان بر تو یار
حضرت خورشید سلامٌ علیک
مظهر توحید سلامٌ علیک
ای نَفس قافلۀ انبیا
وی جگر قاطبۀ اولیا
حمد، خدا را که تو را آفرید
حبّ تو بخشید به دل های ما
صلب تو پاک از ازل ای پاکزاد
صنع تو نوآوریِ کبریا
طینت تو زینت عرش برین
شأن رفیع تو همان هل اتا
روح تو ای رایحۀ ماندگار
جاری و ساری ست به روح القضا
خون تو ای خون خدای کریم
با رگ ابناء بشر آشنا
درس تو آزادی از این ما و من
تا بشود بنده، خدا را فنا
خاک رهت ای پسر بوتراب
سُرمۀ چشم مَلک و اتقیا
ای به خدا از همه نزدیک تر
راه میان بُر به خدا کربلا
بانی و بنیان شهادت تویی
از ازل ای صاحب این ماجرا
هیچ امامی نَه چنین باب کرد
معرفت اهل هُدی تا خدا
هدیه به مظلومی تو نُه امام
سلسله ات سلسلۀ اوصیا
مثل تو ارباب ندیده کسی
چون تو ننازد به غلام سیا
حضرت خورشید سلامٌ علیک
مظهر توحید سلامٌ علیک
هر که دهد گوش به فرمان تو
می شود از خیل شهیدان تو
لطف کند فاطمه در حق او
هر که شود هم دل و پیمان تو
گر نکند حضرت زهرا نگاه
حُر نشود یک شبه مهمان تو
هر که به دستان تو احیا شود
چهره سپید است به دامان تو
آن که به اردوی تو احضار شد
ترک نباید کند از جان تو
پیک تو چون خیمۀ ما زد کنار
صد چو زهیر است به میدان تو
مرکب و شمشیر نیاید به کار
در طلبِ مهرِ درخشان تو
سر بنهد جان بدهد عاشقت
در عوض چهرۀ خندان تو
بگذرد از هستی خود مبتلا
تا نرسد کودک عطشان تو
تن ندهد جز به فدایی شدن
کشتۀ گیسوی پریشان تو
آب نبندد به خیامت غلام
تا که نلرزد تن طفلان تو
چون سر تو بر سر نیزه رود
خواهر تو ناطق قرآن تو
ناقه اگر رفت به شام بلا
چوب یزید است به دندان تو
حضرت خورشید سلامٌ علیک
مظهر توحید سلامٌ علیک
ای شب عشّاق شب آخَرت
غرق مناجات همه لشگرت
قاسمت از شهد عسل مستِ مست
بِین دو انگشت چه دید اکبرت
در صَدَد گفتن لبیک شد
بعد سخنرانیِ تو اصغرت
رحم کن ای ماه بر این اختران
می شنود حرف تو را دخترت
صحبتِ غربت مکن ای با وفا
جان برادر! چه کند خواهرت
حرف کنیزی نزند هیچ کس
پیش نگاه حرم اطهرت
کاش سفارش کنی از روز بعد
خواهر من خوف کن از معجرت
از عطشِ طفل مگو بیش از این
شرم کند ساقیِ آب آورت
جامۀ پیغمبری از تن مگیر
جامه مکن بافته مادرت
ترسم از آن لحظه که رزّارِها
اسب بتازند بر این پیکرت
آه از آن دم که ببیند سپاه
بوسۀ زینب به رگ حنجرت
صحبت هفتاد و دو تن می کنی!
وای از آن باغ گل پرپرت
از چه به این حال بکاءِ شدید
آیه تلاوت کنی از محشرت
با همه یک یک مگو از رفتنت
روضه مخوان از بدن بی سرت
حضرت خورشید سلامٌ علیک
مظهر توحید سلامٌ علیک
شاعر : محمود ژولیده
- یکشنبه
- 19
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 9:31
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
محمود ژولیده
ارسال دیدگاه