ای دل اگر تو را قدری درد دین بود
قدر حسین و تعزیه اش بیش ازین بود
انصاف ده که جسم تو بر خواب گاه ناز
وآن گه به خاک، آن بدن نازنین بود
این شرط دوستی ست که او تشنه لب شهید
ما را به کام، شربت ماءِ معین بود؟
ما آب سرد را به تکلف خوریم و او
سیراب، زآب خنجر شمرِ لعین بود
ما اشک از او مضایقه داریم و چشم ما
بر چشمه سارِ کوثرِ خلد برین بود؟
ما آب شور بسته بر او، کوفیان فرات
این فرق بین، که با اثر مهر و کین بود
او بی دریغ سر دهد از بهر ما به تیغ
ما را دریغ ازو دل اندوهگین بود
ما پروریم جسم خود از ناز، ای دریغ!
کان جسم ناز پرور او بر زمین بود
عشرت کنیم، تعزیه اش می کنیم نام
حاشا که راه و رسم محبت چنین بود
هر لحظه سرگذشتی ازو گوش می کنیم
ناگشته زیب گوش، فراموش می کنیم
شاعر : وصال شیرازی
- یکشنبه
- 19
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 15:52
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
وصال شیرازی
ارسال دیدگاه