اگر چه آب فقط لشگر عدو دارد
هوای دخترکی را ولی عمو دارد
دلش نیامد از این خیمه ها سفر بکند
که با سه ساله ی این خیمه سخت خو دارد
عمود خیمه ی من بعد رفتنم بکشید
وداع آخر سقا چقدر بو دارد
به شط رسید من از دور دست می بینم
نشسته است و با آب گفتگو دارد
که آب ساقی عطشان خیمه ها هستم
به غیر آب مگر ساقی آرزو دارد
همینکه مشک پر از آب شد خدا را شکر
از این به بعد خدا هم هوای او دارد
خلاصه اینکه به سمت حرم به راه افتاد
اگر چه نیم نگاهی به چار سو دارد
من از عبارت نخل و درخت می ترسم
ز پشت آن کسی انگار قصد او دارد
و دختری که به یک خیمه تکیه دارد هم
تمام حادثه را تلخ مو به مو دارد
زمین برای دو دستش به سجده افتاده
فرات نیز ز دستان او وضو دارد
لب سه شعبه به لبهای مشک آب رسید
هنوز جرعه ای از آب در سبو دارد
دهان که دست شود کار سخت خواهد شد
چرا که حرمله را نیز پیش رو دارد
رسید آخر و آبی به خیمه ها نرسید
به جای آب سر نیزه در گلو دارد
شاعر : نادر حسینی
- سه شنبه
- 21
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 8:1
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
نادر حسینی
ارسال دیدگاه