ما مانده ایم خیل گدایان مادرت
شرمنده از محبت و احسان مادرت
عمری نشسته ایم سر سفره ی شما
ماخورده ایم از نمک ونان مادرت
درد گناه سینه ی ما را به خون کشید
چشم امید ماست به درمان مادرت
هی حرف می زنیم و عمل توی کار نیست
خون می کنیم باز دل وجان مادرت
ای کاش وقت خاکسپاریم می شدم
همسایه با حریم شهیدان مادرت
این شعر ساده ارزش خواندن اگر نداشت
دست توسلی ست به دامان مادرت
مردیم در فراق تو ای کشتی نجات
ما را به کربلا برسان جان مادرت
شاعر : رضا محمدی
- سه شنبه
- 21
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 8:40
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حاج رضا محمدی ولایی
ارسال دیدگاه