تو لحظه های آخر وقتی دارم میمیرم
ترسم اینه که مزد نوکریمو نگیرم
ترسم اینه دم مرگ چشم انتظار بشینم
تنها باشم آقاجون روی تو رو نبینم
عیبی نداره آقا اگه نیای کنارم
باختم قمار عشق و دیگه چیزی ندارم
آقا خودت رو عشقه کر ب و بلا تو عشقه
قربون رنگ چشمات خال سیا تو عشقه
وصیتی نو شتم درد و دلایی داشتم
تموم که شد تو جیب پیرهن سیاه گذاشتم
سفارشا رو کردم تا که همه بدونن
پیش جنازه من روضه ها تو بخونن
گفتم رو پیکر من یه قطره آب نریزین
والله راضی نیستم توی کفن بپیچین
منی که عمری خوندم آقام کفن نداره
خیلی بده برا من کسی کفن بیاره
سه روزی پیکرم رو رها کنید تو آفتاب
روی لبم بذارید تربت پاک ارباب
سنگ مزار نمی خوام قبر گرون نمی خوام
واسه نشونی داشتن یه سایبون نمی خوام
فقط بالای قبرم یه شا خه یاس بکارید
پرچم یا رقیه بالا سرم بذارید
گاهی شبای جمعه بیا ین سر مزارم
روضه برام بخونین هیچی لازم ندارم
شاعر : وحید قاسمی
- سه شنبه
- 21
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 16:57
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
وحید قاسمی
ارسال دیدگاه