دانه دانه
حالا براي اينكه برگردي به خانه
ديگر نداري هيچ عذري و بهانه
از بس مرا كردي عصاي خويش آخر
تو از نفس افتادي و من هم زشانه
مردانگي كردي و با بال شكسته
پرواز كردي از كران تا بي كرانه
تسبيح بودي و علي سرگرم ذكرت
حالا ولي گشتي گسسته دانه دانه
فرياد يا فضه خذينيِ تو گم شد
در لابلاي خنده هاي وحشيانه
تو سعي خود را واقعا كردي ولي حيف
اين بار هم افتاده از دست تو شانه
مهدي پورپاك
- دوشنبه
- 29
- فروردین
- 1390
- ساعت
- 11:34
- نوشته شده توسط
- مهدی نعمت نژاد
ارسال دیدگاه