تو نیستی دردم به اینجاها رسیده
کارم به شاید باید و امّا رسیده
اشک یتیمم سوخته دامانش... انگار
تنگ غروب روز عاشورا رسیده
می ترسم از روزی که بر قبرم بخوانند
برخیز از جا و ببین آقا رسیده
نامه بر خوبی نشد گنجشک اشکم
پیغام هایم دست تو آیا رسیده؟
من ، مِنّ و مِن کردم برای خدمت امّا
تا اسم حاجت برده ام در جا رسیده
خورشید فصل پنجم دنیا کجایی؟
بی تو قسم اینجا فقط سرما رسیده
یکبار دیگر جمعه ی با تو نیامد
یکبار دیگر شنبه های " نا رسیده "
شاعر : علیرضا لک
- پنج شنبه
- 23
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 13:7
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
علیرضا لک
ارسال دیدگاه