روزگار تو بغیر از درد غربت نیست که
روزگار من بغیر از آه حسرت نیست که
از تو گفتن کار اشک چشم باشد بهتر است
گریه وقتی هست دیگرجای صحبت نیست که
راه را بستند دیگر زائرت کمتر شده
شان تو آقای من این صحن خلوت نیست که
کاش اسمم بود جزو کارگرهای حرم
کاش میمردم برای تو لیاقت نیست که
دیر هم اینجا بیایم زود راهم میدهی
برسر خوان کریمان حرف نوبت نیست که
هم نجف هم کاظمین و کربلا رفتم ولی
تا نرفتم سامرا اینها زیارت نیست که
سامرا حتی اگر ویرانه باشد جنت است
زرق و برق ظاهری معیار جنت نیست که
گنبد و گلدسته هایت کو؟به حالم رحم کن
آه در قلب شکسته صبر و طاقت نیست که
با دلم هرجای صحن تو بخواهم میروم
در مسیر عاشقی بُعد مسافت نیست که
- یکشنبه
- 14
- دی
- 1393
- ساعت
- 8:11
- نوشته شده توسط
- محمد
ارسال دیدگاه