نفست بریده و افتاده ام من از نفس
ای مسیح کربلا خودت به داد من برس
باز صدام بزن بابا فقط یه بار دیگه و بس
جون من رفتی و رفته قرارم دق میکنم
صورتم رو صورت تو میذارم دق می کنم
دیگه گودال نمی خواد من که دارم دق می کنم
بارون اشکام رو گلبرگات میباره قلب من مثل جسم تو پاره پاره
چون می ریزه جسم تو می شم بیچاره
وای 3 علی
بدنت رو پس گرفتم من ز چنگ نیزه ها
ذره ذره تنت و جمع کرده ام روی عبا
همه ی وجود تو من بوسیدم جدا جدا
تا به پهلوت رسیدم زخمت برید امون من
تازه شده دوباره داغ مادر جوون من
این رو می شه فهمید از این قامت کمون من
با اشکش عمه قلبمو کرده آروم دیگه قوتی نمونده توی زانوم
میگیرم از این به بعد دست روی پهلوم
وای 3 علی
شاعر : محسن حنیفی
- جمعه
- 24
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 20:17
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
محسن حنیفی
ارسال دیدگاه