مهدى اى آبىترین احساسها!
اى معطر از شمیم یاسها
اى تو خورشید شبِ یلداى من
اى همه انگیزة فرداى من!
اى نشانى از خدا، خال لبت
عاشقم، عاشق بسوزد در تَبَت
اى که دستت روى دوشِ آفتاب
چشم من با یاد تو رفته به خواب
اى که جارى از کلام تو غزل
صاحب دنیا تو بودى از اَزَل
ترجمان لحن خیس اشکها
رازدار گفتگوهاى خدا
اى که با دریا تکلّم مىکنى
برکهها را پرتلاطم میکنی
اى قرار ما همه آدینهها
درمیان سبزى سبزینهها
مهدى! اى از نسل گلهاى سپید
اى شِفابخش دل مجروح بید
غیبت تو فصل زرد بىکسى است
انتظارم، رویش دلواپسى است
یاد تو تا در دلم آمد فرود
شعر من بىاختیار از تو سرود
بعد از این من باغبانى مىشوم
باغبان بىنشانى مىشوم
تا بِکارم بذر ناب انتظار
در دل ابرىّ خود، فصل بهار
شاعر:ملیحه سادات قادری
- دوشنبه
- 27
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 15:26
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه