وقتی که خدا چشم خمار تو بياراست
يک نرگس مجنون ز نگاه تو به پا خاست
افتاد دلم در طلب نرگس چشمت
عاشق شدن خوار به خورشيد چه زيباست!
هر جا که اثر از گل و از باغچه ديدم
دل گفت "بيا نرگس مجنون تو اينجاست
اين سمت کوير است و کوير است و کوير است
آن سو همه درياست و درياست و درياست"
رفتم سوی دريا تو نبودی که ببينی
چشمم به طلب ناله کنان غرق تمناست
يعقوبترين چشم جهان قسمت من باد
چون يوسف گمگشته من يوسف زهراست
سيده فاطمه نوری
- دوشنبه
- 27
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 16:3
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه