کوچههای شهر ما ويران نمی ماند عزيز
کار و بار عشق، بی سامان نمی ماند عزيز
خواهش سر شاخههای بی رمق گل می کند
آفتاب اينگونه سرگردان نمی ماند عزيز
تا قيامت آسمان، اين انزوای بيکران
چشم، بر قفل در زندان نمی ماند عزيز
گرگها روزی از آبادی فراری می شوند
حسرت نی بر لب چوپان نمی ماند عزيز
روح اين ابر سترون مهد باران می شود
آسمان شرمندۀ ريحان نمی ماند عزيز
يک نفر گل می کند با جنگلی در کوله بار
نارون تنهای کوهستان نمی ماند عزيز
يک نفر فردا زمين را نور باران می کند
مهدی ما تا ابد پنهان نمی ماند عزيز
رضا گرامی
شاعر : روح اله گائینی
- دوشنبه
- 27
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 16:8
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
روح اله گائینی
ارسال دیدگاه