معبد دلم بی تو، ساکت است و ظلمانی
ای الهة خورشید! در شبی زمستانی
از پیات روان کردم، در غروب تنهایی
نالههای پی در پی، گریههای پنهانی
لحظة رهایی ده! ای ستارة قطبی
زورق وجودم را زین محیط طوفانی
باز هم بهاری کرد آسمان چشمم را
کوچ سبز آواز سُهرههای زندانی
در مسیر دیدارت، ای سپیدة موعود
کوچه باغ چشمم را، کردهام چراغانی
از تبار اندوهم، چون شقایق صحرا
الفتی ندارم با هر غم خیابانی
- پنج شنبه
- 30
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 15:19
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه