راز دل راز خدا دانی که باشد؟
معشوق و دمساز خدا دانی که باشد؟
او بنت ختم المرسلین ایزدستی
اندر مقام معرفت صددرصدستی
او مالک ملک فدک یار علی بود
در کنج خانه یار و غمخوار علی بود
حسن حسن از حسن او سرچشمه دارد
آن که رخش چون روی یوسف قصه دارد
این خانه مکتب خانه ی عشق خدا بود
شاگرد مکتب خانه شاه کربلا بود
زینب از او دارای فر است و شکوه است
آن کو یتیمان را به بحر غم چو نوح است
نامش ندانی ؟ گویمت نامش چنین است
او فاطمه ، جان امیرالمومنین است
او فخر ایزد باعث تنزیل کوثر
بر افسران عالمی زهراست افسر
او بنت احمد بوده و ام ابیها
بهتر بگویم یک بده احمد و زهرا
هر کس ورا آزرده احمد را فسرده
نامش ز لوح نام خوش کیشان ببرده
آن در که منزلگاه جبریل امین است
بالاتر از فردوس و جنات برین است
یارب عجب دارم شب و روز و ندانم
آتش به فردوست چگونه گشته توام
رازش سه حرف است او حرامی در حرامی است
ملعون ایزد باعث کل معاصی است
او فرق مادر را ز عمه می نداند
او پور خطاب است و جدی می ندارد
نامش نبردم تا دهان پاکیزه دارم
لعنت بر او هر روز و شب ورد زبانم
شاعر : امین مقامی
- سه شنبه
- 30
- فروردین
- 1390
- ساعت
- 12:6
- نوشته شده توسط
- امین مقامی
ارسال دیدگاه