به نبی ثمری به علی پسری
تو به پیکر فاطمه بال و پری
تو به شام سیاه دلم سحری
تو فقط به اشاره دلم ببری
که تو آخر جود و کرم حسنی
به قشنگیِ تو احدی نبوَد
به شجاعتِ تو اسدی نبوَد
و به جز نفست مددی نبوَد
تو بتاب، قمر، عددی نبوَد
که تو آخر جود و کرم حسنی
نرسد احدی به نجابتِ تو
به فصاحت لهجه و صولت تو
به متانت و هیبت و شوکت تو
به قداست و عزت و غیرت تو
که تو آخر جود و کرم حسنی
تو خدای کرم شهِ محترمی
تو غریب مدینه و بی حرمی
تو امام منی و تو سرورمی
تو حساب و کتاب و تو محشرمی
و تو آخر جود و کرم حسنی
تویی شاهِ من و منم آدمِ تو
و پناه من آن دژ محکم تو
و خجالتِ من نده اینهمه تو
که فزون بوَد از سر من کم تو
که تو آخر جود و کرم حسنی
تو تمام قشنگی هر غزلی
و تو کوه نمک ولی از عسلی
تو شبیه خدا و علی ازلی
تو همیشه بمانی و لم یزلی
که تو آخر جود و کرم حسنی
زِ تو مستم و هی دمِ هو بزنم
چه نیاز که لب به سبو بزنم؟
نکند که به غیر تو رو بزنم
نه که رو بزنم، سرِ او بزنم!
که تو آخر جود و کرم حسنی
تو کریمی و بنده گدا شده ام
به هوای تو سر به هوا شده ام
من اسیر بلای شما شده ام
تو رها بکنی که فنا شده ام
که تو آخر جود و کرم حسنی
زِ جمالِ تو "قَلَّ بیانِ" همه
ز کمال تو "کَلَّ لسانِ" همه
بوِد از سرِ خان تو نانِ همه
بنما تو دعایی به جان همه
که تو آخر جود و کرم حسنی
شاعر : داود رحیمی
- شنبه
- 8
- تیر
- 1392
- ساعت
- 15:54
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
داود رحیمی
ارسال دیدگاه