مرغ روحم یکه تازی می کند
با دل سرگشته بازی می کند
پر گشوده از درون تا به برون
تا سراید شرح شوق در درون
تا بگوید زاشتیاق وافرم
وز من و دلدادگی بر دلبرم
گوید از حال من وتوصیف یار
ازطلوع روی دلجوی نگار
آینه بندان ،چراغان هستی است
شب شب شور وسرور ومستی است
آسمان را نور افشانی کنید
دل مهیا بهر مهمانی کنید
خانه وحی است امشب غرق نور
می رسد بر گوش آوای سرور
شب شب دلهای شیدایی شده
خانه زهرا تماشایی شده
دیده ها محو تماشا گشته است
محو روی طفل مولا گشته است
نور می تابد به اقصای زمین
از سوی بیت امیرالمومنین
از زمین و آسمان آید ندا
چشم تو روشن علی مرتضی
ماه در ماه ضیافت شد پدید
حضرت حسن آفرین حسن آفرید
چهارمین معصوم و دوم مقتداست
هدیه ارزنده ماه خداست
حسن رویش را ندارد آفتاب
جذبه می گیرد ز رویش ماهتاب
حسن او حسن خدایش را نشان
سید جمله جوانان جنان
حسن خلقش همچنان پیغمبر است
جذبه چشمش بسان حیدر است
از سراپایش رسد بوی خدا
از شمیم دلکشش پر شد فضا
نور رویش نور وجه اللهی است
مستمندش صد کریم طایی است
برق شادی تابد از آیینه ها
دیدنی گشته سرای مرتضی
مهد نازش گشته آغوش رسول
ذکر لالایی به لبهای بتول
کیست این دردانه پیغمبر است
اولین دلبند و پور حیدر است
کیست این که صاحب خلق نکوست
حاصل تزویج نور ونور اوست
کیست این بر ماسو الله مقتداست
سبز پوش اهل بیت مصطفاست
مثنوی وصف او بی منتهاست
او کریم آل طه مجتباست
کیست او دارو ندار فاطمه
مونس شبهای تار فاطمه
روشنی بخش دوچشم مادر است
رازدار رازهای مادر است
صبر را مقهور کرده صبر او
غربش باشد عیان از قبر او
در غریبی کس چنان او نیست نیست
چون حسن تنها ترین سردار کیست
چشمها از غربتش دریا بود
دیده گریان غمش زهرا بود
ماهی دریا بگرید بهر او
سایه بانی هم ندارد قبر او
کاش چون شمع مزارش می شدم
در بقیع شب زنده دارش می شدم
کاش با مژگان چشم و اشکها
آب وجارو می زدم صحن و را
بهر هرکس غمگساری یا حسن
در مدینه سفره داری یا حسن
مستمند یک نگاهم کن نگاه
بشنو از دل سوز وآهم سوز وآه
رو به سوی تو برم دست نیاز
خانه تو همچنان باز است باز
من فقیر و تو کریمی مجتبی
مشکل آوردم برت مشکل گشا
دستهایت صد گره وا میکند
دست تو والله غوفا می کند
شاعر : مجید رجبی
- یکشنبه
- 9
- تیر
- 1392
- ساعت
- 5:25
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مجید رجبی
ارسال دیدگاه