• شنبه 15 اردیبهشت 03

استاد حاج غلامرضا سازگار

شعر ولادت امام حسن مجتبی(ع) -( ای در رخت جمال خداوند آشکار )

3081
2

ای در رخت جمال خداوند آشکار
ای آفرین به حُسن تو از آفریدگار
قرآن گرفته از نفست عمر جاودان
ایمان به دوستی تو گردیده استوار
احمد نهاده لب به لبان تو بارها
حیدر گرفته از دهنت بوسه بی شمار
غیر از تو و حسین که او هستِ تو، تو او
هرگز کسی نگشته به دوش نبی سوار
مرد کریم بر کرمش فخر می کند
تو کیستی که کرده کرم بر تو افتخار
آل رسول جمله کریمان عالمند
تو خود کریم آل رسولی به روزگار
دشنام را به لطف و کرامت دهی جواب
دشمن شود ز کثرت جود تو شرمسار
هم صحبت خدایی و هم سفره ی فقیر
در فرش یار خلقی و در عرش شهریار
حور و ملک بخاک قدومت نهاده رو
جن و بشر به باب بقیعت امیدوار
در حلم و در سکوت بپای تو چشم صبر
در صلح و در نبرد به دست تو اختیار
جنگ تو جنگ خیبر و فتح تو فتح بدر
دست تو دست حیدر و تیغ تو ذوالفقار
از صبر تو چراغ هدایت دهد فروغ
با صلح تو خزان ولایت شود بهار  
نام تو در کنار معاویه کی رواست
تو بهتر از گل استی و او خار تر ز خار
تو نجل پاک فاطمه او بوه پور هند
تو از بهشت نوری و او از جحیم نار
سوگند می خورم به حسین و به نهضتش
اسلام شد ز صلح و ز صبر تو پایدار
صبر نبی ز صلح تو جوشید در سکوت
رزم علی ز دست تو آید به کارزار
و ا... بود صلح تو از جنگ سخت تر
با آن شجاعت و شرف و عزّ و افتخار
با ا... بود همین و جز این نیست یا حسن
دین را بود ز صلح و قیام تو اعتبار
گر آگه از جلال تو و ننگ خویش بود
می کشت خصم شوم تو خود را هزار بار
در صلح و در نبرد ، امامت از آن توست
در صبر و در نبرد تویی اختیار دار
و ا... از نتیجه ی صلح و قیام توست
گر نخل انقلاب حسینی گرفت بار
یک عمر بود قاتل زهرا برابرت
او را سرور بود و تو را چشم اشکبار
با دیدن مغیره به هر صبح و ظهر و شام
سر می کشید از جگرت بر فلک شرار
وقتی که دست ثانی در کوچه شد بلند
گویی که بود بهر تو هنگام احتضار
از جدّ اطهر تو گرفتند انتقام
بر گوش مادر تو شکستند گوشوار
مادر چو رفت در غم مظلومی پدر
صبح سپید گشت به چشمت چو شام تار
بر غربت تو ماهی دریا گریسته
از بس که دیده ای غم و اندوه بی شمار
صبر تو کرد خون به دل شیعیان تو
یک لحظه ، ای غریب وطن ناله ای بر آر
با لحظه لحظه درد و غمت عمر گشت طی
وز پاره پاره ی جگرت طشت ، لاله زار
آن تیرها که بر بدنت ریخت فوج فوج
کردند بهر زخم تنت گریه زار زار
بارید تا که تیر جفا بر جنازه ات
شمشیر گشت در کف عباس بی قرار
یک بار نه که خصم تو را کشت بارها
ای لحظه لحظه جان جهان در رهت نثار
دردا که دشمنان تو در روضه البقیع
نگذاشتند بوسه بگیرم از آن مزار
یک لحظه دوستیّ شما را نمی دهد
یک عمر اگر رود سر «میثم» فراز دار

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار

  • یکشنبه
  • 9
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 7:13
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران