آیینه از فرط تجلی شکست
دفتر ایجاد چو روز ازل
رفت به توشیح حقِ لم یَزل
در کف قدرت، قلم نور داشت
دیده به دیباچه منشور داشت
نام تو را دیده و ممهور کرد
مُهر تو را زینت منشور کرد
پرتو ادارک تو هر سو که تافت
عقل سراسیمه بدان سو شتافت
متصل از جذبه تو کاف و نون
منفصل از نهی تو، عقل و جنون
عشق چون از غیب پدیدار شد
حُسن به حسن تو گرفتار شد
حُسن شد از باده عشقت ز دست
دست ورا حُسن تو از پشت بست
حُسن سه حرف است و در این حرف نیست
جز سه رقم باده در این ظرف نیست
مستی مُلک و ملکوت از تو باد
باده به جام جبروت از تو باد
حُسن تو در این سه جهان ساقی است
در کف او، جام هوالباقی است
تا به کف حُسن تو این جام هست
هر سه جهان است از این باده مست
شاعر : محمد علی مجاهدی
- یکشنبه
- 9
- تیر
- 1392
- ساعت
- 15:13
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمد علی مجاهدی
ارسال دیدگاه