• جمعه 2 آذر 03


شعر مناجات با خدا -( عشق دوران جوانی هوسی بیش نبود )

3187
1

عشق دوران جوانی هوسی بیش نبود
حاصلش دانه و دام و قفسی بیش نبود
در پی عشق بیابان به بیابان رفتم
کاروان رفت و صدای جرسی بیش نبود
عمر چون آب روان است به دریای عدم
هم ره قافله ماندن نفسی بیش نبود
تا که انسان بدر آورد زتن جامه ی فکر
قدر او در دو جهان از مگسی بیش نبود
ای بسا بی خردی صاحب زوری شد و زر
بعد معلوم شد او بوالهوسی بیش نبود
زاتش بی خردان گرم نشد خانه ی کس
نفع شان دود به چشمان کسی بیش نبود
آن چنان با کس و ناکس تو کسی کن که (رها)
سر هر کوچه نگویند خسی بیش نبود

شاعر : علی میرزائی

  • دوشنبه
  • 10
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 7:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران