سالک راه حق بیا همت از اولیا طلب
همت خود بلند کن سوی حق ارتقا طلب
فاش ببین گه دعا روی خدا در اولیا
بهر جمال کبریا آئینة صفا طلب
گفت خدا که اولیا روی من و ره منند
هر چه که خواهی از خدا بر در اولیا طلب
سرور اولیا نبی ست وز پس مصطفی علی ست
خدمت مصطفی کن و همت مرتضی طلب
پیروی رسول حق دوستی حق آورد
پیروی رسول کن دوستی خدا طلب
چشم بصیرتت به خود نور پذیر کی شود؟
نور بصیرت دل از صاحب انّما طلب
شرعْ سفینهٔ نجات آل رسول ناخدات
ساکن این سفینه شو دامن ناخدا طلب
دم به دمم بگوش هوش می فکنند این سروش
معرفت ار طلب کنی از برکات ما طلب
خستهٔ جهل را بگوی خیز و بیا به جست و جوی
از بر ما شفا بجو از دم ما دعا طلب
مفلس بینوا بیا از در ما بجو نوا
صاحب مدعا بیا از در ما دوا طلب
چند ز پست همتی فرش شوی برین زمین
روی به روی عرش کن راه سوی سما طلب
چیست سما سمای غیب مملکت بری ز عیب
جای بقای جاودان سعی کن آن بقا طلب
نیست خوشی در این سرا کیست به جز غم و عنا
عیش در این سرا مجو عیش در آن سرا طلب
راحت و امن و عافیت گر طلبی درین جهان
زهد و قنوع پیشه کن مملکت رضا طلب
هست طلب به حق سبب گر بسزا بود طلب
هر چه طلب کنی چو فیض یاوه مگو بجا طلب
شاعر : فیض کاشانی
- سه شنبه
- 11
- تیر
- 1392
- ساعت
- 6:18
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
فیض کاشانی
ارسال دیدگاه