فقط براي نگاه نگار آمده ام
براي اشك دل بيقرار آمده ام
كويرتر شده چشم از هميشه، از هر وقت
دونيم قطره ي باران ببار، آمده ام
اگر گناه ، مرا سر به زير بار آورد
ولي به عشق شما سر به دار امده ام
بهارقلب زمين آمده ، بساط كجاست؟
دو دست خالي و با قلب زار آمده ام
ببين كه غرق تمنّام ، خواهشي دارم
اجابتم كن و منّت گذار ، آمده ام
تمام كوله ي معصيّتم بگير و ببر
دو كيسه نور برايم بيار، آمده ام
((بس است خلف به وعده، كمي خدايي شو))
به نفس گفتم و با خود كنار آمده ام
اميد لطف تو دست مرا كشيد اينجا
تو خواستي كه به اينجاي كار آمده ام
دعاي اول و آخر ، ظهور حجت توست
براي اوست كه چشم انتظار آمده ام
ببخش، جان همان خواهري كه گفت: حسين
كشان كشان به روي اين مزار آمده ام
رمق به پام نمانده چرا كه همراهِ
هزار عقده ي از نيزه دار آمده ام
سرت مقابل چشمم گذاشت عمداً ، گفت:
تو با حقارت و من با وقار آمده ام
شاعر : حمید رمی
- سه شنبه
- 11
- تیر
- 1392
- ساعت
- 7:51
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حمید رمی
ارسال دیدگاه